عشق و هاونگ

عشق ٬ آب٬ هاونگ؛

عشق و هاونگ

عشق ٬ آب٬ هاونگ؛

مرا تو بی سببی نیستی؛

شروعی دوباره

اما این بار هاونگ بدون عشق، هاونگ دیگه برام معنای پوچی پیدا کرده

بزارید از اول بگم وقتی که پیچک تنها متولد شد:

اون روزا عاشق بود،

پیچکی تنها بود چون هیچ کس رو نداشت. نه اینکه کسوکاری نباشه فقط

 کسی نیست جز منٍ من با من

پیچک تنها رو اینطور معنی کرده بود که

پیچک یه گیاه که از دیگران کمک میگیره تا بالا بره و به نور برسه! یه نیازمند کامل! نه اینکه از کسی چیزی بخواد نه فقط میخواست بش اجازه بدن بیاد بالا.

حالا یه پیچک رو تصور کن تازه متولد شده،‌ وقتی  که همه پیچک رو یه زالو یه انگل میدونن.

دور تا دورش پره از درختای سر به فلک کشیده، اون کمک میخواد اما کی به یه انگل( اسمی که اونو باش میشناسن‌) اجازه میده بش نزدیک بشه!؟

اونا همه نور رو مال خودشون کردن حتا یه زره نور هم نیست، و این واسه اون پیچک جوون یعنی آخر راه، میشینه تا مرگش فرا برسه نه واسه اینکه عمرش کمه!!!

این یه مرگ تدریجیه؛ میبینی همه چیز چطور به آخر میرسه اما کاری از دستت بر نمی آد و این بد ترین شکل مردنه.

پس پیچک تنها رو مرگ آروم و تدریجی معنی کرد...

حالا دیگه به مردن راضیه؛ پس به امید پایان این مرگ تدریجی.

مرا تو بی سببی نیستی؛

                                  براستی صلتِ کدام کار نکرده ایی ای غم.

نظرات 1 + ارسال نظر
اوا شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 14:01

سلام خوبید؟ دیدم این قسمت نظر کسی نداده بود گفتم تو روحیش اثر منفی میزاره بعد شاید بره معتاد بشه این قسمت خیلی قشنگگگگگگگگگگگگگگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد