یه روزایی هر چقدر سرم شلوغ تر میشه بیشتر احساس تنهایی میکنم. گاهی واسه دو سه ماه هیچی دوس دخمل ندارم بعدش یه چهار تا با هم پیدا میشن. با همه حرف میزنم با هم بیرون میریم و... چیزایی که نمیشه گفت مثل تجربه های جدید. اما نمیدونم چرا نمیشه به هیچ کدومشون حسی داشته باشم. از همشون دورم، دورِ دور. یه وقتایی توی یه مدت کوتاه دلم میخواد به تک تکشون بگم حوصلتو ندارم دیگه به من زنگ نزن این کارو می کنم، و باز میمونم توی یه حس تنهایی اشنا که خیلی وقته باهامه، از خودم میپرسم چرا!؟
یا من دیوونم یا اونا یه چیزیشون میشه،به هر حال دلم لک زده واسه نیم ساعت که قربون صدقه یکی برم از ته دل...
سلام
وبلاگ زیبایی داری ... صداقت رو میگی ...خوبه
شاید حس تنهایی همیشه وادارت میکنه که یه دوست داشته باشی اما وقتی احساس تنهاییت پر شد میگی بسمه ...
باز دوباره تنها میشی باز دوباره همون احساس .....ادامه داره ...
شاد باشی
سلام
خوشبحالت که حداقل دلت دسته خودته راستی از کجا میشه فهمید وقتی یکی میگه دوست دارم میمیرم برات راست میگه یا مثل شما دلش لک میزنه فقط یکبارم شده از ته دلش بگه ....
دلم گرفت آپی که کردی ....