عشق و هاونگ

عشق ٬ آب٬ هاونگ؛

عشق و هاونگ

عشق ٬ آب٬ هاونگ؛

بازگشتند این بار هم عشق و هاونگ

سلام 

من باز هم اومدم 

اما این بار با یه عالمه حرف های نگفته که شاید این روزا پیش اومده !!! 

بازم دلم گرفته اما این بار به هوای عشقیه نه از نوع بشر بلکه از جنس خاک سرزمینم. 

یادش به خیر از اونجا شروع کردم که لعنت به این شب های قدر که سرنوشت من رو اینجوری قلم میزنه. 

اما این بار میخوام بگم که لعنت به این شب های قدر که سرنوشت همه ما رو اینجوری قلم میزنه. 

خوب میدونم که میدونید دردم چیه! 

دلم لک زده واسه نوشتن.  

فکر کنم این چند وقته خیلی عوض شدم. اما امیدوارم عوضی نشده باشم . 

کم کم شروع کردم به شناختن خودم. 

خیلی چیزا هست که هنوز میخوام یاد بگیرم...